• امروز يكشنبه 16 ارديبهشت 1403
  •  
     

    شرکت شمسا

    مشكلات ناشی از ناامنی و نبود اماكن اقامتی و حمل‌ونقل، تغذیه‌ نامناسب و قیمت‌های كنترل‌نشده، سازمان حج و زیارت را بر آن داشت...
    ادامه...

     
     
     
     

     


     
     
    اخبار اخبار عراق نابینایی كه عاشقانه آمد
     
     
     
     

    نابینایی كه عاشقانه آمد

    نامه الکترونیک چاپ

    به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع‌رساني بعثه مقام معظم رهبري و به نقل از شمسا از كربلا، هفته گذشته بود كه چند نفر از عتبه مقدس حسيني، پيرزني را به واحد امداد شمسا آوردند

     

    حدود 85 ساله و احتمالا متولد 1315؛ شام را از حرم مطهر امام حسين عليه‌السلام برايش آوردند و گفت خودم مي‌خورم.
    پيرزن سه روز را در حرم مطهر امام حسين عليه‌السلام مانده بود. او را با يك ويلچر آوردند و گفتند اين زائر ايراني و نابينا است، كه بچه‌هاي واحد امداد گفتند، خودشان كارهاي اعزامش را انجام مي‌دهند.
    وقتي پيرزن را پيش مدير عمليات شمسا بردند، وي دستور داد كه شب در يكي از اتاق‌هاي هتل محل استقرار نگهش دارند و فردا او را با آمبولانس به مرز شلمچه اعزام كنند.
    شب را در اينجا استراحت كرد؛ ديروقت بود به ديدارش رفتيم و اجازه گرفتيم چند سؤال از او بپرسيم.
    ـ مادر چه كسي شما را اينجا آورده است؟
    ـ امام حسين عليه‌السلام من را اينجا آورده است.
    ـ چطوري به مرز رسيدي؟
    ـ پسرم من را از شيراز به مرز مهران آورد و چون كارت پايان خدمت نداشت، سر مرز پياده كرد و رفت.
    بنده خدايي به او مي‌گويد شما كه در گذرنامه ويزا نداريد، چگونه مي‌خواهيد از مرز عبور كنيد. پيرزن را شب به خانه خود و نزد مادرش مي‌برد تا كارهاي ويزايش را انجام دهد؛ مرد حتي يك ريال هم بابت هزينه ويزا و ديگر هزينه‌هاي عبور از مرز و طول سفر از پيرزن نمي‌گيرد.
    فردا صبح وقتي ويزاي گذرنامه‌اش صادر مي‌شود، پيرزن را دست چند نفر مي‌سپارد و مي‌گويد كه او را مستقيم به كربلا برسانند؛ او را با گاري تا خود حرم مطهر مي‌رسانند، پياده مي‌شود و به حرم مي‌رود.
    سؤالي از او پرسيدم كه جواب تأمل‌برانگيزي داد. به او گفتيم مادر شما كه حضرت علي عليه‌السلام را زيارت نكردي؟ گفت من كه پسر حضرت علي را زيارت كردم خودش سلام من را به امام مي‌رساند.
    از او مي‌پرسيم كه چه كسي تو را به ميهن برمي‌گرداند؟ پاسخ مي‌دهد كه امام حسين عليه‌السلام من را آورده و او هم من را برمي‌گرداند.
    حقيقتا هم چنين بود چراكه واحد امداد شمسا روزي كه مي‌خواست دو نفر را به مرز اعزام كند، اين پيرزن شب قبلش مي‌رسد و همان فردا نيز به مرز اعزام مي‌شود. جالب اين‌كه با آمبولانسي كه يكي از زائران بيمار را منتقل مي‌كند، ‌تا خود شيراز مي‌رود.
    پيرزن دوست داشت اربعين را كربلا باشد، اما ديگر دير شده بود. به اربعين نرسيد اما اعتقاد داشت كه هنوز هم اربعين است و بايد به كربلا مي‌آمده است.
    حافظ كل قرآن است و هر آيه‌اي كه از او مي‌پرسيم صحيح و واضح برايمان مي‌خواند، همه مبهوت او شده‌ايم؛ نمي‌بيند اما از ما هم بيناتر است.
    مادرزادي نابينا شده، از زمان امام راحل هم حافظ كل قران بوده و آنطور كه خودش مي‌گويد آياتي را از حفظ براي امام راحل خوانده و از ايشان هم تقديرنامه دريافت كرده است.
    هرچند تلاش كردم از او عكسي بگيرم، اما ديروقت بود و موقع استراحت پيرزن، وقت را براي صبح فردا هماهنگ كردم، اما وقتي رفتم پيرزن رفته بود. نه اسمي از او مي‌دانم و نه مشخصاتي، پيرزن را امام حسين عليه‌السلام آورده بود و خود آن حضرت هم بدرقه‌اش كرد.

    تاریخ انتشار: 91/10/24 -13:30