چرا ما شيعيان به جاي اينكه مستقيما از خدا درخواست كنيم، حوائجمان را از ائمه(ع) مي خواهيم؟

چاپ

اين مساله همان توسل است. در پاسخ بايد قدري دقيق تر با مفهوم توسل و جايگاه آن در انديشه اسلامي و فلسفه آن آشنا شويم.
«توسّل» در لغت، به معناى مدد جستن از «وسيله‏ اى» براى نيل به مقصود است. انسان براى رسيدن به مراد خويش، بايد به اسباب و واسطه هاى فيض، متوسل شود. ايجاد مزرعه‏ اى آباد، جز از طريق شخم زدن زمين و كاشتن نهال و دادن آب و كود به مقدار مشخص و زمان معيّن و ... امكان‏پذير نيست. بر اين اساس، توسّل - به معناى استفاده از اسباب - لازمه زندگى انسان در جهانى است كه قانون اسباب و مسببات بر آن حاكم است.
مقصود از توسّل در اصطلاح كلامى مسلمانان، «تمسّك جستن به اولياى الهى در درگاه خداوند، به منظور برآمدن نيازها» است.

ريشه قرآنى توسّل
خداوند امورى را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب و نزديكى به درگاه خويش قرار داده و ما را به توسّل به آن امور، فرمان داده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»؛ مائده(5)، آيه 35.؛ «اى مؤمنان! پرواى الهى داشته باشيد و به سوى او وسيله تحصيل كنيد».
با توجه به عدم تقييد كلمه «وسيله»، اطلاق آن، شامل هر چيزى مى‏شود كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خدا را دارد. همان طور كه نماز، روزه، احسان به يتيم، دستگيرى از مستمندان، خدمت به خلق خدا و ... اسباب تقرب به خداوند هستند؛ استمداد از پيامبران و اولياى الهى نيز وسيله تقرب به خداوند است. از اين رو هنگام دعا، خداوند را به حق بندگان صالح و آبرومند درگاه او، قسم مى‏دهيم و يا از اولياى الهى مى‏خواهيم كه براى ما در درگاه الهى دعا كنند. همچنين در روايت نبوى - مستند نزد شيعه و اهل سنت - آمده است: «كل دعاء محجوب حتّى يُصلّى على محمد و آل محمد»؛ ميزان الحكمه، ج 4، ص 1662، ح 10794؛ كنزالعمال، ح 2153؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 220؛ «هر دعايى محجوب است تا اينكه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود». بنابراين صلوات و درود بر پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت و توجه به آنان، يكى از مهم‏ترين وسايل تقرب به خدا و بهره‏گيرى از فيوضات الهى است.

ضرورت توسّل‏
بدون شك آدمى براى تحصيل كمالات مادى و معنوى، به غير خود؛ يعنى، خارج از محدوده وجودى خويش، نيازمند است. عالم هستى بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار شده و تمسّك به سبب‏ها و وسايل براى رسيدن به كمالات مادى و معنوى، لازمه اين نظام است.
بر همين اساس قرآن كريم، انسان را در جهت كسب كمالات معنوى و قرب به درگاه الهى، امر به توسّل به اسباب تقرب كرده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»؛ «اى مؤمنان پرواى الهى داشته باشيد و به سوى او وسيله تحصيل كنيد»: مائده (5)، آيه 35. بنابراين همچنان كه اصل دعا از اسباب و وسيله‏ هاى فيض است و مى‏توان حاجت را به طور مستقيم از خداوند درخواست كرد؛ توسّل به اولياى الهى در هنگام دعا نيز از اسباب فيض و وسايل قرب به خداوند است.

حكمت توسّل
يكم. حكمت اعطاى اين نقش به بزرگان دين و اولياى الهى، جايگاه معنوى آنان است. همه موجودات عالم هستى، آيات و نشانه‏هاى حضرت حقّ‏اند. هر موجودى به اندازه وسعت وجودى‏اش، نشانگر اسما و صفات خداوند سبحان است. عالى‏ترين و تابناك‏ترين جلوه و ظهور حضرت حق، در آينه وجود انسان كامل (پيشوايان معصوم) محقق مى‏گردد. انسان كامل آينه تمام نماى اسما و صفات حضرت حق و جلوه و مظهر جلال و جمال پروردگار است. توسّل به انسان كامل، در حقيقت توجه به جلال و جمال خدا و توسّل به چشمه فيض او است.
دوّم. اولياى الهى انسان‏هايى از جنس خود ما هستند و به طور معمول خيلى راحت‏تر و زودتر مى‏توان با آنان رابطه عاطفى، برقرار كرد.
سوّم. خداوند خواسته است اولياى خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار دهد. توجه به آنان، به عنوان انسان‏هاى كامل و برقرارى ارتباط عاطفى و معنوى با آنان، تأكيد بر حقانيت و اسوه بودن آنان است و موجب مى‏شود مردم با مراجعه به آنان و الگوگيرى از ايشان، به طريق هدايت و سعادت، دست يابند.
عبادت و پرستش‏
«عبادت» نهايت ذلت و خضوع، در برابر كسى است كه اعتقاد به الوهيت او داشته باشيم و يا او را فاعل استقلالى و غير وابسته بدانيم. بنابراين عبادت دو ركن دارد: 1. نهايت ذلت و خضوع، 2. اعتقاد به الوهيت يا فاعليت استقلالى و نا وابسته.
هرگاه يكى از اين دو ركن، نباشد، ديگر مفهوم عبادت و پرستش صدق نمى‏كند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است، در مقابل آدم سجده كنند: «و ياد كن آن‏گاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد». بقره(2)، آيه 34. و يا فرزندان را به نهايت خضوع و تذلل در برابر والدين دستور داده است: «و بال‏هاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو بگستران» اسراء(17)، آيه 24. بديهى است، اين اعمال عبادت و پرستش غير خدا محسوب نمى‏شود؛ و گرنه خدا امر به آن نمى‏كرد.

توسّل و شرك‏
در توسّل، گاهى حاجت خود را از خدا مى‏خواهيم و هنگام دعا او را به حق اوليايش قسم مى‏دهيم كه حاجت ما را برآورده سازد. اين روش را پيامبر اكرم(ص) تعليم فرمود و خود نيز بدان عمل مى‏كرد. كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138. براى تفصيل بيشتر ر.ك: پرسش 19. در چنين روشى هيچ‏گونه احتمال شرك وجود ندارد.
در نوع دوم توسّل، خداوند را حاجت دهنده مى‏دانيم و از اولياى الهى مى‏خواهيم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست كنند. در خواست دعا، نه تنها مؤثر دانستن غير خدا نيست؛ بلكه اعتراف به اين مطلب است كه تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، او است.
در نوع سوم توسّل به طور مستقيم حاجت خود را از اولياى الهى طلب مى‏كنيم و اين نيز شرك نيست؛ زيرا تأثيرگذارى آنها، به صورت غيراستقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است. اسباب و واسطه‏هاى فيض همچنان كه در اصل وجود و بقاى خويش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعليت و تأثيرگذارى نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مى‏باشند. بنابراين نه توحيد در ربوبيت به معناى انكار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطه‏هاى فيض، منافى با توحيد ربوبى است. از اين رو، تمسّك به آنها، منافاتى با توحيد ربوبى ندارد.
بلى، اگر كسى اسباب و واسطه‏ هاى فيض را، فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و يا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد كه خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده، دچار شرك گشته است.
بنابراين توسّل و حاجت خواستن از اولياى الهى، تمسّك به رابطه ‏هاى فيض الهى و اسبابى است كه فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است. در نتيجه اين حاجت خواستن، شرك در ربوبيت نيست؛ همچنان كه تمسّك به ساير اسباب (مثل پزشك و دارو)، شرك در ربوبيت نيست. از سوى ديگر، چون كسى آنان را «خدا» و «اللَّه» نمى‏داند؛ بلكه تمام افتخار اولياى الهى اين است كه بنده و مخلوق او هستند، شرك در الوهيت (شرك در ذات) هم نيست.
با توجه به آنچه در تبيين مفهوم «عبادت» گذشت، شرك در عبادت و پرستش نيز نخواهد بود؛ چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت معبود است. بنابراين هيچ‏كدام از اقسام شرك، بر اين نوع از توسّل، صدق نمى‏كند.
بر خلاف پرستش بت‏ها و شفاعت‏جويى مشركان كه خداوند درباره آنان مى‏فرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ يونس (10)، آيه 18..
آيه شريفه، مشركان را به دو جهت، مورد سرزنش و توبيخ قرار داده است:
1. عبادت و پرستش بت‏ها،
2. اعتقاد به وساطت بت‏ها.
مشركان مكه، اعتقاد به الوهيت بت‏ها نداشتند و آنها را «اللَّه» نمى‏دانستند؛ زيرا مى‏گفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ». اما دچار شرك در ربوبيت بودند؛ يعنى، بت‏ها را موجوداتى مى‏دانستند كه مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشأ تأثير و جلب خير و دفع ضرراند. به همين جهت با قربانى كردن و خضوع و خشوع در برابر بت‏ها، در صدد جلب رضايت آنها بودند.
در نتيجه عمل مشركان مكه از سه جهت مورد نكوهش است:
1. شرك در ربوبيت،
2. شرك در عبادت،
3.اعتقاد به ربوبيت و عبادت در برابر سنگ و چوبى كه با دست خود تراشيده بودند. تعبير «ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» اشاره به شدّت پستى اين اعتقاد و عمل است.
در حالى كه توسّل به اولياى الهى، اعتقاد به وساطت كسانى است كه خداوند به آنان چنين منزلتى داده است. ما اولياى الهى را نه «اللَّه» مى‏دانيم و نه اعتقاد به ربوبيت و فاعليت استقلالى آنان داريم؛ بلكه به نظر ما، هر گونه فاعليت و تأثيرگذارى اسباب و واسطه ‏هاى فيض، وابسته به اذن، اراده و قدرت خداوند است.
از طرف ديگر بايد توجه داشت که توسل به اولياي الهي در ميان همه فرق مسلمانان اعم از شيعه و سني امري مقبول و پذيرفته شده است و حتي در موارد متعددي نقل شده که مسلمانان و حتي خلفا از جمله عمر بن الخطاب پس از رحلت پيامبر بر سر قبر آن حضرت حاضر شده و به ايشان متوسل مي شدند و تنها وهابي ها با توسل مخالفند.
خدا اصالتا و بالذات بر هر كاري تواناست و اولياي الهي به اذن او بر برخي از كارها توانا مي شوند واين در خود قرآن بيان شده است , چنانكه خداوند به حضرت عيسي(ع) مي فرمايد اذ تبرئ الاكمه و الابرص باذني تو شخص داراي برص و ... را به اذن من شفا مي دهي . در اين آيه شفا دهنده عيسي است آما به اذن خدا.
در ادامه مطالب زير را نيز جهت اطلاع تكميلي تقديم مي‌كنيم:
شيعه و اهل سنت در اصل توسل به بزرگان و شفاعت خواستن از آنها حتى اگر آنان پيامبر و امام نباشند، اتفاق نظر داشته و آن را جايز مى‏دانند چنان كه در كتاب‏ها و مدارك معتبر اهل سنت آمده است كه هرگاه قحطى و خشك‏سالى پيش مى‏آمد، عمر از طريق توسل به عباس عموى پيامبر، طلب باران مى‏كرد:
«عن أنس(رض) أنّ عمر بن الخطاب كان إذا قحطوا استسقى بالعباس بن عبد المطلب، فقال: اللهم إنّا كنا نتوسل إليك بنيّنا صلى الله عليه وسلم فتسقينا، و إنّا نتوسل إليك بعم نبيّنا فاسقنا»
از انس روايت شده است كه عمر بن خطاب هر‌گاه قحطي مي‌شداز عباس بن عبدالمطلب درخواست باران مي‌كرد و اين‌گونه مي‌گفت: پروردگارا! ما قبلاً به پيامبرمان صلي الله عليه و سلم متوسل مي‌شويم و تو برايمان باران فرو مي‌فرستادي، و حال به عموي پيامبرمان متوسل مي‌شويم پس بارانت را فرو فرست!
صحيح البخاري: ج4 ص209.
اما وهابيت كه يكي از رؤساي آن محمد بن عبدالوهاب است هرگونه توسل و شفيع خواستن از غير خداوند را حرام و شرك مي‌داند و در اين زمينه مي‌گويد:
«اگرمقصود شفاعت خواهان،طلب شفاعت ازملائکه، پيامبران و اوليـاسـت که به واسطـه آنها تقـرب به خـدا جـويند، اين همان چيـزی اسـت که به واسطـه آن خون‌ها و اموالشان مباح شمرده می شود.»
اين گفتـارمحمدبن عبـدالـوهاب برگـرفته از ابن تيميه است که می‌گويد:
کسانی که پيامبـر با آنها جنگيـد به جهـت همان چيـزی اسـت که بيـان کرديم و آنها به آن اقـرار می‌کردند. و نيز قائـل بودند که بت‌ها مدبّر چيزی نيستند و پناهشان به بت‌ها از روی شفاعت خواهی است. ازاين رو اگر کسی از صالحان شفاعت بجويد، همان نظر کافران را دارد...
رويکرد عقلانی بر باورهای وهابيت : ج 1، ص 49 و 50
و يا ابن تيميه می‌گويد:
اگر شخصـی خطاب به مرده‌ای که در بـرزخ به سـر می‌برد، بگويد: مـرا درياب، يا کمکـم کـن، يا شفيـع من باش و يا مـرا بر دشمنـم ياری گـردان و مانند اين جمـلات ( که انجام آنها فـقـط درقدرت خداوند است) ازاقسام شرک است.
الهدية السنية، ص 40.
وی در کتاب رسالة زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور می‌نويسد:
کسـی که نـزد قبـر نبـی يا انـسان صالحـی آيد و از وی کمـک طلبـد، مثلاً بگويد مـرضش را زايـل کنـد يا قـرض او را ادا کنـد، شـرکـی آشکار است که گوينـده آن بايد توبـه کند و اگر توبـه نکرد بايد کشته شود.
نيز می‌گويد:
بسياری از افـراد گمـراه می‌گويند: اين شخص از من به خداوند نزديک‌تر است و من از خداوند دورتر هستم و من نمی‌توانم او را بخوانم، مگر به واسطه اين شخص، و مانند اين جملات. اينها همه گفتار مشرکان است.
کشف الارتياب، ص 214
شيخ عبدالعزيز، بن‌باز مفتی اعظم سابق حجاز می‌گويد:
توسـل به جاه و برکـت يا حـقِ کسی، بدعـت است ولی شرک نيست؛ از اين همين رو هـرگاه کسی بگويد: « اللهم انّی اسألک بجاه انبيائک و ... جايزنيست، بلکه بدعت و عملي شرک آلود است.
مجموع فتاوی ومقالات متنوعة شیخ بن باز ج 4، ص 311
ناصرالدين البانی كه بن باز او را بخاري دوران مي‌خواند می‌گويد:
من معتقدم کساني‌ که به اولياء و صالحان و ... توسل می‌کنند از راه حق گمراهند.
فتاوی الالبانی ص 432
در حقـيقـت پيـروان فرقـه ضالّه و گمـراه وهابيـت معتقـد هستنـد که فقـط بايد از خداوند طلـب شفاعـت کرد تا پيغمبـر يا اوليـاء را شفيـع انسان قـرار دهد. امّا درخـواسـت مستقيـم شفاعـت از پيغمبر يا هريک ازصالحان و اولياء شرک اکبر است.
نقد نظروهابیت درمورد توسل :
با مراجعه به برخي از متون شيعه و سنّي به اين مطلب بر مي‌خوريم كه وهابيت با اجماع مسلمانان در اين مورد مقابله كرده است:
شافعی می‌گويد:
گاهی توسل به پيامبر صلّي الله عليه و آله طلب امری از آن حضرت است، يعنی ايشان در اين امر سبب واقع شـود و از خداوند برای شخص امـری را درخـواست کند و يا برای شخصی از خداوند شفاعـت بخواهد. چنين توسلی از حضـرت رسول همان طلب دعا از ايشان است، گـرچه عبـارت مختـلف می‌باشد. (توسـل، شفاعـت، استغـاثه و...) همين نوع است گفتار کسی که به حضرت می گويد: از تو خواهانـم که همـراه شما در بهشت باشم. هدف وی آن است که پيامبر صلّي الله عليه و آله سـبب و شافـع وی در ورود به بهشت بشود.
وفاء الوفاء ج 2 ، ص 421
قسطلانی از علمای بزرگ اهل سنت می‌گويد:
بر زائـرشايسته است که زياد دعـا و تضـرع نمايد و نيز استغـاثـه و تـشفـّع و تـوسـل به جناب پيامبـر صلّي الله عليه و آله بجـويد. در نتيجه سـزاوار است کسی که از او طـلـب شفاعـت می‌نمايد، خـداونـد هم شفاعـت شفيع را درحقش قبول بنمايد ... استغاثه، توسل، شفاعت خواهی ... و توجه به نبی صلّي الله عليه و آله چه قبل و چه بعد ازخلقت ايشان و چه در مدت حيات دنيـايی‌اش و چه بعد از مرگ که در برزخ به سر می‌برد و چه بعد از آن که برانگيخته خواهد شد، بدون اشکال است.
مسند ج 5، ص 317 ـ المواهب اللدينية، ج 3 ، ص 417
مرحوم علامه امينی در توجيه و توضيح توسل می‌فرمايد:
توسـل بيش از اين نيست که شخصی با واسطه قراردادن ذوات مقدسه به خدا نزديک شود و آنان را وسيـله برآورده شدن حاجات خود قـراردهد؛ زيرا آنان نزد خدا آبرومندند، نه اين که ذات مقدس آنان را به طور مستقـل در برآورده شدن حاجت هايـش دخيـل بداند، بلکه آنان را مجـاری فيض، حلقه‌های وصل و واسطه های بين مولی و بندگان می‌داند ... با اين عقيده که تنها مؤثر حقيقی در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام کساني که متوسل به ذوات مقدسه می‌شوند همين نيّت را دارند، حال اين چه ضديّتی با توحيد دارد؟...
الغدير ج 3، ص 403.
سيره مسلمين در توسل و شفاعت
سيره مسلمين از گذشته تا کنون، استغاثه به قبـور پيامبران و صالحان است و علماء هم فتوا به جواز چنين عملی داده‌اند که نمونه‌هايی از آن بيان می‌شود:
1ـ استغاثه به قبر پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله:
از دارمی نقل شده است:
اهل مدينه دچار قحطی شديد شدند و به عايشه شکايت بردند. وی به آنها گفت: به قبـر پيامبـر توجه کنيد و سـوراخی از قبـر به طـرف آسمان قـرار دهيـد تا بين قبـر و آسمان سقـفـی قـرارنگيرد. راوی می‌گويد: اين کار را انجام دادند، درنتيجه بارانی بر ما باريد به طوری که علفـزار روييد و شتـران چاق گرديدند و دنبـه گوسفنـدان از کثـرت چربی سـرباز کرده و به اصطلاح، فتق گرديد. و آن سال، سال فتق ناميده شد.
سنن الدارمی ج1، ص 56 ـ سبل الهدی و الرشاد ج12،ص347 ـ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1374 ـ کشف الارتياب ص 313.
2ـ قبر ابو ايوب انصاری:
حاکـم گـويـد:
مردم به سـوی قبـر او می‌رفتند و آن را زيارت می‌کردند. و وقتی که دچـار قحطی می‌شدند از آن قبر استسقا (طلب باران) می‌نمودند.
مستدرک الحاکم، ج 3، ص 518 ــ صفة الصفوة، ج 1، ص 470.
3ـ قبر امام موسی بن جعفر عليهما السلام:
رئـيس حنابله، ابوعلی خلال می‌گفت:
هر مشکلی که بـرايم پيش می‌آمد، آهنگ قبر موسی بن جعفر می‌کردم و به او متوسل می شدم. خداوند نيز آنچه را که دوست می‌داشتم، برايم آسان می‌کرد.
تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
شرايط شفاعت‏
اما آنچه گفته شد به اين معنا نيست كه شفاعت و توسل بدون هر گونه قيد و شرطي باشد بلكه اين مهم نيز داراي شرايطي است:
شفاعت اولياى الهى در روز قيامت براى گنه‏كاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت، مغفرت و آمرزش الهى، بدون حساب نيست؛ بلكه مورد شفاعت قرار گرفتن، متوقف بر شرايطى است كه در آيات و روايات بيان شده است كه اين شرايط عبارتند از:
1ـ رضايت خداوند:
همان‏گونه كه در تبيين شفاعت گذشت، شفاعت از سوى خداوند آغاز مى‏شود. شفاعت، فيض مغفرت الهى است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا مى‏شود و شفيعان اسباب و واسطه و مجارى اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت، خداوند است. به همين جهت در آيات و روايات، شرط اصلى و اساسى شفاعت، اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كسانى هستند كه خداوند آنان را براى اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است؛
«يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا»؛
(در آن روز شفاعت سودى ندارد؛ مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد»
طه(20) آيه 109.
2 ـ صلاحيت شفاعت شوندگان:
شفاعت شوندگان نيز كسانى هستند كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند؛
«و لا يشفعون الا لمن ارتضى»؛
(شفيعان شفاعت نمى‏كنند؛ مگر براى كسى كه موردرضايت و پسند خداوند باشد)
انبياء (21)، آيه 28.
شفاعت شفيعان در حق كسى مؤثر واقع مى‏شود كه به مقام رضاى الهى نايل آمده باشد؛ يعنى هم اصل شفاعت از سوى خداوند و اعطاى اوست و هم شفيعان را خداوند براى اين مقام تعيين كرده است و هم شفاعت شوندگان كسانى هستند كه خداوند مى‏خواهد.
3 ـ شفاعت حد و محدوه‌اي دارد: (كافر و مشرك شفاعت نمي‌شوند)
گنه‏كارانى مورد شفاعت قرار مى‏گيرند كه گناهان آنان، اصل ايمانشان را به خطر نيفكنده باشد. به همين جهت در منابع دينى آمده است كه كافر و مشرك در روز قيامت شفاعت نمى‏شوند. و شفاعت شفاعت ‏كنندگان به حال آنان سودى نخواهد داشت و از كسي شفاعت مي‌كنند كه ستون‌هاي دين او سالم باشد.
شفاعت در قيامت، با شرائط و خصوصياتي كه در باره آن ذكر شده است، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است كه آيات بسياري در قرآن كريم آن را تأييد مي‌كند ؛ از جمله:
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى.
و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .
الضحي / 5 .
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا .
و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .
الإسراء / 79 .
تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .
فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :
أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) و قوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .
تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .
تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .
مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌فرمايد :
اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .
اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند ، شفاعت مي‌كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آن‌ها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي‌دهد .
أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .
و مرحوم علامه مجلسي رحمة الله عليه نيز در اين باره مي‌فرمايد:
أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .
تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .
بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .
و نووي از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :
قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .
قاضي عياض مي‌گويد : مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيه قرآن فرموده است: در آن روز، شفاعت سود نبخشد، مگر كسى را كه رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد. و نيز گفته خداوند كه فرموده: و جز براى كسى كه رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند و امثال اين آيات. و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد. تمامي علماي اهل سنت؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند.
شرح مسلم، النووي، ج 3 ، ص 35 .
و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي متوفاي 380 ه‍ـ در اين باره مي‌گويد :
إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله) في الشفاعة واجب، لقوله تعالى: (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله: (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا) وقوله: (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى). وقال النبي (صلى الله عليه وآله): شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي .
علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آنچه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم) در باره شفاعت گفته‌اند، واجب است. به دليل فرموده خداوند: «و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد، تا خرسند گردى» و فرموده خداوند: «اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند» و نيز فرموده خداوند: «و جز براى كسى كه رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند» و همچنين سخن پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم كه فرمود: «من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم».
لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .
و با وجود مخالفت‌هايي كه از ابن تيميه در فراز‌هايي در بالا ذكر شد اما با اين وجود به حدي اين مسأله از قطعيات و مسلمات اسلام به حساب مي‌رفته است كه حتي در كتاب‌هاي ابن تيميه نيز مي‌توان ردّ پاهايي از شفاعت در قيامت را پيدا نمود و به عنوان نقضي بر عقايد خود در كتاب‌هايش و ديگر وهابيت كه جيره خواران او به حساب مي‌آيند ذكر كرد:
للنبي (صلى الله عليه و آله) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله) ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .
براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است كه كسي كه سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند .
مجموعة الرسائل الكبري ، ج1 ،‌ ص403_ 404 .
همچنين است داستان تناقض گويي محمد بن عبد الوهاب كه او نيز در اين زمينه دچار تناقض گشته و بر خلاف آنچه در بالا از او گذشت اما اين متن را مي‌توان از خود او به عنوان نقضي به حساب آورد:
وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ... .
شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء، ملائكه، اولياء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است، قطعي است. و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجازه دهنده شفاعت به اين صورت كه مي‌گوييم: بار خدايا! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده. يا اين‌كه مي‌گوييم: بار خدايا! صالحان و ملائكه خود را شفيع ما قرار بده! و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا. شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد.
الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .
اينها نمونه‌هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي‌شود.
اما آن‌چه كه از بين تمامي فرقه‌هاي اسلامي، تنها وهابي‌ها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را مشرك مي‌دانند، شفاعت در دنيا؛ يعني همان توسل است؛ كه اين مطلب را در توضيح داديم . و شواهدي از كتب اهل سنت ذكر كرديم.
همچنين شما مي‌توانيد جهت اطلاع بيشتر در باره توسل به آدرس زير مراجعه كرده و سؤالات خود را با توضيحات كامل‌تري دريافت نمائيد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?ban k=maghalat&id=87

منبع: پرسمان دانشجویی

.