# 0-9 ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

اماکن و اشخاص » زیارت » پرسش و پاسخ


مقصود از نور خدا در زيارت جامعه

چاپ
2.8/5 (13 votes)

مقصود از عباراتي مثل نور شما (ائمه(ع)) يا نور خدا، در زيارت جامعه چيست؟ (مفهوم نور مد نظرم است كه اين انوار با انواري كه من درك مي كنم -مثل نور خورشيد- چه فرقي دارند؟!)


اين سؤال، داراى ابعاد گوناگونى است كه به شرح زير به آنها اشاره مى‏شود:
1. معناى نور: «نور» عبارت است از آنچه كه در ذاتِ خود، ظاهر و روشن باشد و از نظر اثر بيرونى، مظهر و روشن كننده غير خود باشد. اين مفهوم، مصاديق گوناگونى دارد كه در شدّت و ضعفِ صدق مفاد آن بر آنها، متفاوت مى‏شوند؛ مثلاً هم مى‏توان بر خورشيد، اطلاق نور كرد و هم بر يك لامپ روشن؛ زيرا هر دو، در ذات و گوهر خود، ظاهر و روشن بوده و هم روشن‏كننده غير خود مى‏باشند؛ ولى روشنى و روشنگرى خورشيد كجا و روشنى و روشنگرى لامپ كوچك كجا؟! گفتنى است هر چه كه در ذات خود، ظاهر و روشن است و هر چيزى را ظاهر و روشن مى‏سازد - ولو اين كه روشنگر يك مجهول، سؤال، راه معنوى و بازنمودن يك حقيقت باشد - نور است و بر آن نور اطلاق مى‏شود. به همين دليل گفته مى‏شود: علم نور است؛ زيرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است كه مى‏توان بسيارى از راه‏ها را شناخت و مجهولات را كشف كرد. بنابراين، نبايد پنداشت كه واژه «نور»، تنها بر امور حسّى و چيزى كه داراى «فوتون‏هاى» به خصوصى است و در علم فيزيك از كم و كيف آن بحث مى‏شود، اطلاق مى‏گردد؛ بلكه اين تنها يكى از مصاديق بارز و روشن اين واژه است. با توجّه به اين توضيح، مى‏توان بر «وجود» نيز «نور» اطلاق كرد؛ زيرا وجود در ذات خود، امرى ظاهر و روشن بوده و با تعلّق «وجود» به اشيا، آنها نيز ظاهر مى‏شوند و روشنگرى مى‏كنند. به هر حال، نور هم بر «نور حسّى»، اطلاق مى‏شود و هم بر «نور فراحسّى» و چه بسا كه نور حسّى، از نور غيبى فروغ و نور مى‏گيرد.
جابر از امام محمدباقر(ع) نقل مى‏كند كه ايشان فرمود: «خداوند متعال، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود. پس آن چهارده نور ارواح ما بود». جابر مى‏گويد: از امام درباره‏ى اسماى آن چهارده نور سؤال كردم، ايشان فرمود: «محمد، على، فاطمه، حسن و حسين(ع) و نور فرزند حسين(ع) كه نهمى آنان قائم ايشان است». بحارالانوار، ج 25، ص 4. امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «يا جابر! ان الله اول ما خلق خلق محمداً و عترته الهداة المهتدين، فكانوا اشباح نور بين يدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورية بلا ارواح، و كان مؤيداً بروح واحد و هى روح القدس ...»؛ «اى جابر! اول مخلوقى كه خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدايت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مى‏گويد: به حضرت عرض كردم اشباح چيست؟ فرمود: سايه نور، بدن‏هاى نورى بدون روح كه مؤيد به يك روح يگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود...». روايت بالا، نشانگر اين حقيقت است كه «مخلوق اول» در عين اين كه يك حقيقت و موجود واحد است، حقيقت همه چهارده معصوم است؛ يعنى، هم حقيقت رسول خدا(ص) است و هم حقيقت تك تك عترت آن حضرت. آنان در عين يكى بودن، متعدد هم هستند و همه‏ى آنان، ظهورات روح واحد و حقيقت واحد مى‏باشند. اين روايت با صراحت كامل مى‏فرمايد كه: آنان ابدان نورى بودند كه ارواح متعدد نداشتند؛ بلكه مؤيد به يك روح بودند و آن عبارت است از «روح ‏القدس» و به روشنى به اين نكته اشاره دارد كه حقيقت روح و جان همه، يكى بود و ظهورات (ابدان نورى و يا اشباح نورى) متعدد بود. اين كه در زيارت جامعه مى‏خوانيم «و ان ارواحكم و طينتكم واحدة»، اشاره به اين حقيقت دارد كه چهارده معصوم، يك نوراند و در اين جهت با هم اتحاد دارند. اين اتحاد - در عين غيريت - نه تنها در اوّل خلقت بوده؛ بلكه در نظام مادى و زندگى دنيايى و حقيقت آنان، يكى بوده است و ايشان در عين تعدد صورى و ظاهرى با همديگر، وحدت و اتحاد دارند. ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 139 - 142.
چون مرا ديدى خدا را ديده‏اى‏
گرد كعبه صدق برگرديده‏اى
خدمت من طاعت و حمد خداست‏
تا نپندارى كه حق از من جداست
چشم نيكو باز كن در من نگر
تا نبينى نور حق اندر بشر
مثنوى، دفتر 2، ابيات 2247 و 2249.

2. نور معصوم، جسم مستعد مى‏خواهد: «نور معصوم»، اولين مخلوق و قبل از همه مخلوقات ديگر موجود بوده است و هر وقت ماده - با تركيب و استعداد خاص - خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذيرش آن، در برابر آن قرار گيرد، در آن تجلّى مى‏كند.
نور يابد مستعد تيز گوش‏
كاو نباشد عاشق ظلمت چو موش‏
مثنوى، دفتر 5، بيت 25.
تركيب بدنى مخصوصى كه با مشخصات خاص خود، در زمان و مكانى خاص، آماده پذيرش مخلوق اول(نور معصوم) و تجلّى آن است؛ در زمان مشخّص و معين اين نور را مى‏پذيرد و در اين زمان، «نور معصوم» در آن مى‏تابد و جلوه مى‏كند. اين زمان خاص، زمان همين «تجلّى به خصوص» است و وقت اين تابش، از نور معصوم و مخلوق اول است؛ نه زمان متجلى. حقيقتى كه متوجّه اين تركيب مخصوص در اين زمان خاص گرديد، قبل از همه عوالم و قبل از زمان و مكان، وجود پيدا كرده، خلق شده است. البته تجلّى آن در اين تركيب، در زمان مخصوص قرار مى‏گيرد؛ آن هم به لحاظ آمادگى اين تركيب در اين زمان. ر.ك: انسان و خلافت الهى، صص 125 و 129.
از اين رو جسم معصومان(ع)، جسم ويژه‏اى است كه توان تحمل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى كه «اولين و برترين مخلوق» است. اين جسم بايد قابليت و كشش آن همه عبادت‏ها و سيرها را داشته باشد؛ تا اين نور در آن تجلّى كند. بر اين اساس جسم آنها نيز از نور است.
جسمشان را هم ز نور او سرشته ‏اند
تا ز روح و از ملك بگذشته‏اند
مثنوى، دفتر 3

3. نور معصوم واسطه در خلق: در رواياتى كه معصومان(ع) به عنوان «نور و مخلوق اول» مطرح شده‏اند، به اين نكته نيز اشاره شده كه خداى متعال از نور ايشان، هر چيز و كمال وجودى را آفريده است؛ يعنى، وجود و هستى خير است و هر وجود از نظر جنبه وجودى - و با قطع نظر از حدود و نقايص - خير مى‏باشد. بر اين اساس همه موجودات و تمامى وجودات و كمالات وجودى، از جلوه‏ها و ظهورات همين مخلوق اول و نور معصوم است و مخلوقات مراتب مختلف تجليات اين نور مى‏باشد. ر.ك: الميزان، ج 1، ص 121. به عبارت ديگر «نور معصوم»، سبب وجود موجودات ديگر است و موجودات ديگر، آثار و صورت‏هاى نازله اين حقيقت، در مراتب مختلف و متنوع است. رسول خدا(ص) در حديثى نسبتاً طولانى، به اين حقيقت به طور صريح اشاره‏كرده‏اند كه: «از نور رسول خدا، عرش خلق شده است؛ از نور على(ع) ملائكه به وجود آمده‏اند؛ از نور فاطمه(س) آسمان‏ها و زمين خلق شده است؛ از نور امام حسن(ع) خورشيد و ماه پديدار گشته‏اند؛ از نور امام حسين(ع) بهشت و حورالعين قدم به هستى نهاده‏اند و ... الانوار الساطعه، ج 4، ص 259.».
نور مردان مشرق و مغرب گرفت‏
آسمان‏ها سجده كردند از شگفت
مثنوى، دفتر 6، بيت 2069.

4. تجلّى نور معصوم در قلب مؤمن: از آن جا كه نور معصوم، واسطه در خلق بوده و از اين رو، واسطه در به وجود آمدن انسان است و از آن جا كه از آن «مخلوق اول»، در روح آدميان دميده شده است؛ زيرا روح خدا - كه در آيات به آن اشاره و تصريح شده است كه روح انسانى از آن روح است - همان مخلوق اول و نور معصوم مى‏باشد. ر.ك: مقالات؛ انسان و خلافت الهى، همان، صص 45 - 61 و 73 - 97. نورى كه از آن نور برتر، در انسان‏ها وجود دارد، نور ضعيفى است كه روشنايى كمى دارد و از تيرگى‏هاى زيادى برخوردار است؛ اما اگر آدمى اين تيرگى‏ها و آلودگى‏ها را از خود دور سازد و خود را به مرتبه و منشأ اصلى خويش (روح خدا) نزديك سازد، اين نور در آدمى بيشتر روشن خواهد شد و از ضعف به سوى شدت، حركت خواهد كرد. اين نور ضعيف، بر اثر «ايمان و عمل صالح»، با نور بسيار روشن و كاملى - كه هيچ‏گونه ضعف و تيرگى در آن نيست - وحدت يافته، نور كامل آن غالب و قاهر گشته و آن را احاطه نموده است و ضعف‏ها و تيرگى‏هاى آن را از ميان برده و كامل گردانيده است. هر چه اين نور ضعيف، به نور كامل نزديك‏تر شود و با آن وحدت بيشترى داشته و در آن مستغرق باشد، به همان اندازه غلبه و احاطه نور كامل، بر آن بيشتر خواهد بود؛ تا جايى كه «وحدت» كاملاً تحقق يابد و «فنا» حاصل شود. در اين صورت، نور ضعيف با حفظ تبعيت و فنا - در مرتبه خود - از روشنى نور كامل و از آثار وجودى آن، بر اثر فناى در آن برخوردار خواهد بود. ر.ك: مقالات، ج 3، صص 117 - 120. در زيارت جامعه به اين حقيقت اشاره شده است: «انتم نور الاخيار»؛ «شما نور خوبان هستيد» و اين همان واقعيت است كه امام محمد باقر(ع) فرمود: «هر آينه نور امام در قلوب مؤمنان نورانى‏تر از خورشيدى است كه روشنگر روز است». بحارالانوار، ج 23، ص 308؛ به نقل از: الانوار الساطعه، ج 3، ص 110.

منبع: پرسمان دانشجويي

.

 Report