سفر به ديار شهريار

چاپ

تيمِ شمسا « 1» از برِ انجامِ كار
شهرياري را كه باشد يك امير« 2»
من نمي دانم  چه ها بر وي گذشت !
گرچه چون مجنون پريشان گشته او
پارگي هايِ دلش را پينه كرد
هر كسي چون بهرِ كاري ساختند
سينه از عشقِ علي
(ع) لبريز كرد
با همايِ رحمتش «3» پرواز كرد
با نواي يا علي (ع) و ياد خدا
در فرودگاه «ملكوت»«4» و احمدي«5»
كرده اند ما را صباحي دلپذير
مي دهند در صوفيان سايتي نشان«6»
بعد از آن با اشتياق و اشتها
عشقِ ما هم شد علي (ع) و آل او
مرتضي ، آقايي«7» است ،‌آقا شده
با حضورش قلبِ ما را شاد كرد
« ابطحي » با يارِ« معدندارِ» خويش
در امورِ تغذيه كار مي كند
« جعفري » كو صاحب ِ خُلقِ‌ حَسَن
جمعِ شمسا همرهِ قائم مقام
در سفينه سخت پارو مي زنند
بازواناني كه در راهِ عراق
حرفِ يارانم چو پايان مي رسد
آ- شرقي ، آ- غربي ، هر كدام
بحثِ وام ها و خريدِ ساختمان
اردبيل هم مي نشيند گوشه اي
نكته هايِ جالبي كردند بيان
اجتماع پايان گرفت وقتِ نماز
با وضو سويِ خدا ايستاده ايم
بشنويد حال و هوايِ اين سفر
اجتماع در شهرِ تبريز خوب بود
هر كسي درگير و داري گفته بود
ما ز شمسا گفته ايم ، ‌آماده ايم
اي «صبا» رفتي به هر كوي و ديار
شاعري، پس صاحبِ انديشه باش
گر بَري تو عشقِ خالص را به گور

مي رود سويِ ديارِ شهريار
بوده در عشق ِ نگارِ خود اسير !
زين مصيبت ها كه باشد سرگذشت !
با زبانِ شعرِ خود هم كرده خو
گفتني ها را درونِ سينه كرد
عشقِ جانسوز بر دلش انداختند
خود نگاه بر مردمِ تبريز كرد
نغمة جانانه اي  را ساز كرد
كرده ايم اين عاشقِ پير  را ‌دعا
هر دو يارانِ خوشِ صد در صدي
خورده ايم صبحانه با نان و پنير
از برايِ سايبانِ زائران
رفته ايم با هم به سويِ اجتماع
كرده ايم  با جمعِ ياران گفتگو
او رئيسِ محفل شمسا شده
مجلسِ ما را بسي ارشاد كرد
با « حميدش » مي بَرد بحث را به پيش
يادي از «مهريز» و « افشار» مي كند
ياد كرد او از مديرِ ما حسن«8»
مي كنند بر تك تكِ ياران سلام
بوسه بر دست ها و بازو مي زنند
هر زمان كوشيده اند با اشتياق
نوبتِ دوستانِ ميزبان مي رسد
مي دهند بر ما سلامي و پيام
بوده هر دم  در زبان اين و آن
بر دو دستش كاغذ است و پوشه اي
مي نشيند بر دلِ شمسائيان
بُرده ايم تا آسمان دستِ نياز
امتحانِ ديگري پس داده ايم
مي دهم بر حج و شمسا اين خبر :
هر سخن در جايِ خود مطلوب بود
گردشِ ليل و نهاري گفته بود
در كنارِ زائران ايستاده ايم
تا شدي مهمانِ شهرِ«شهريار»
مردِ با احساس و عاشق پيشه باش
مي كني  جِسرِ «9» صراط حتماً ‌عبور

 

ناصر صبا

4/5/1390

تبريز


ملاحظات :

1-      منظور آقايان ابطحي – جهانگيرزاده – معدندار – مهريزي – افشار - جعفري

2-     نظامي گنجوي شعرا را امراي كلام ذكر مي نمايد

3-   منظور شعر معروف شهريار با عنوان علي اي هماي رحمت است

4-   ملكوتي نيا و احمدي از مسئولين شركت مركزي استان آذربايجان  شرقي

5-   منظور پروژه اي بين راهي براي زائران مسير سوريه

6-    مدير حج و زيارت آذربايجان شرقي آقاي مرتضي آقايي

7-   مدير عامل شركت شمسا آقاي محمدي

8-   به معني پل است .