از مهران تا خسروي

چاپ

بهرِ انجامِ امورِ زائرين
صبحِ زودي اين سفر آغاز شد
او «صبايش» را در آغوشش گرفت
گفت: اي يارِ وفادارِ «حسن2»
او شهيدِ زنده و آزاده است
فكرِ بكري كن برِ زائر سرا
بهرِ شمسا لكّةِ ننگي شده
گرچه روز و شب ز زائر خالي است
خيلِ كارمندانِ تان را كم كنيد
مي كنم من كّلِ استان را بسيج
«نيك روش5» باشد گواهِ گفتگو
پندِ رحماني به جانم مي خَرم
«حاج ابوالفضل7» كووجودش همچو زر
«قادري9» در خواب زيبا مانده بود
رفته ايم از شهرِ ايلام چون بُرون
شهرِ ايثار و شهيدان مي رويم
نزدِ ايشان صحبت از مرز مي كنيم
نفت و گمرك، همرهِ پايانه ها
سويِ گمرك مي رويم زيرِ سوال
تا كه گمرك بر سرِ ما داد زد
جانبِ حق را گرفت و گفت: هان!
حج و شمسا، حاميانِ زائران
با «حياتي10» كرده ايم طرحي مرور
مي رويم در صحنةِ كار و عمل
مرزِ ايران و عراق با هركدام
«عاطف11» و «احمد مقدم12» و «كريم13»
ناله دارند اين عزيزان در كلام
خواسته اند از ما كنيم آن را مهار
جايْ جايِ مرز را چون ديده ايم
گرچه وضعِ سايبان ها خوب شده
صندليِ سايبان كافي نبود
چشمه هايِ دستشويي ساختند
اين چنين سرويس كم در اين مكان
يك نشاني از مصّلي يافتم
شيعيان در زيرِ سقفِ آسمان
گر بخواهيم كارِ زائر سهل شود
بايد اينجا جيبِ خود را شُل كنيم
بعد ديدار «حدود17» و «بين راه18»
رفته ام نزدِ امامِ سوّمين
كرده ايم اندر حرم شكرِ خدا
يك شبي در كربلا خوش بوده ايم
بعثه و حج ياورِ شمسائيان
گشته «خاني19» در تعامل بي نظير
بهرِ زائر جانفشاني مي كند
چون «حسيني20» مثل «قاضي21» مي شود
مشكلاتِ زائران كمتر شده
در دلِ كار مي روند آزادگان
بي محابا دل به دريا مي زنند
از نجف تا كاظمين و سامرا
سالمند و صادقند و با وفا
اي بنازم غيرت و ايثارِشان
يك دلند با بعثه و حجِّ نظام
اين حقير هم پُشتِ سر گام مي زنم
مي روم از كربلا سويِ نجف
در حرم پا بوسِ مولا مي روم
مي نشينم گوشه اي مثلِ همه
نامِ زهرا (س) را چو بردم پيشِ او
بعدِ نجوا با امامِ متقّين
رفته ام در قصرِ بدر در جمعِ يار
جمعِ روحاني و مداح و مدير
كرده ام نقلِ تمامِ گفته ها
چون كه در نامِ خودم ناصر شدم
مي نشينم پايِ حرفِ ناظرين
يك شبِ ما در نجف اين سان گذشت
مي روم «بعدِ نماز23» تا كاظمين
حضرت موسي امامِ هفتمين
وقتِ مغرب خوانده ام آن جا نماز
مي نشينم چون گدا در گوشه اي
تا جوادش را زيارت كرده ام
با «عراقي24» كو بُوَد نامش حسن
پاسي از شب مي كنيم ما گفتگو
صبحِ زود هم مي رويم سويِ «غفور25»
رستوران هايِ مسير چون ديده ايم
بعدِ صحبت با عميد، مسئولِ مرز
واردِ پايانةِ ايران شديم
«نجفيان» بهرِ ما همراه بود
با «بسيجي هايِ27» ما خو كرده است
با شهيدان ، تنگةِ مرصاد بود
او بليط از بهرِ ما آماده كرد
اي «صبا» از مرزِ مهران رفته اي
عاقبت از خسروي برگشته اي
من نمي دانم چه لطفي كرده رب
گر نكردي شكرِ يزدان تا به حال
شكرِ خالق را به جا آور مُدام

از فرودگاه مي رويم ايلام زمين
دربِ « رحماني1» به رويم باز شد
بهرِ زائر ابتدا گوشش گرفت
گرچه بين تو و او صد گز رسن
بهرِ اسلام يك برادر داده است
ساختمانِ «حائري» را كن رها!
بينِ «منصوريِ3» تان جنگي شده!
ليك تركِ اين اماكن عالي است
حداكثر با سه يا چار «جم4» كنيد
بهرِ هيچت اين قدربا آن مپيچ
مي شْنَود حرف هايِ او را مو به مو
يك «حسين6» را همرهِ خود مي برم
آمده با ما، و ليكن بي «گذر8»!!
زين سبب او از سفر جا مانده بود
مي رويم در واديِ عشق و جُنون
پيشِ فرماندارِ مهران مي رويم
مشكلاتِ زائران عرض مي كنيم
خواسته از شمسايِ ما يارانه ها!!
اولين دعوايِ ما با قيل و قال !
شخصِ فرماندارِ ما فرياد زد
مَرْكَبَتْ را بهرِ اين و آن مران!
مي كنند در شهرِ ما كارِ كلان
بهرِ زائر طرحِ تسهيلِ امور
مي كنيم يارانِ مَرزي را بَغَل
گفتگويِ تازه اي داريم مُدام
در امورِ زائران گشتند سهيم
از برايِ زائران «بي نظام14»
دعوتي هم كرده اند بهرِ نهار
ما نيازِ زائران سنجيده ايم
سقفِ آن مخروبه و معيوب شده
در عدد بيشتر ز بيست و سي نبود
در حقيقت قافيه را باختند!!
زحمتي باشد برايِ زائران
از خجالت چهرة خود باختم
مي نمايند دردِ دل ها را بيان
مشكلات مرزِ «زرباط15» حل شود
با «ليالي16» صحبتي از پول كنيم
مي رسيم وقتِ غروب در كربلا
پيشِ عباس (ع) گوهرِ اُمُّ البنين
شد بلند تويِ حرم دَستِ دعا
بهرِ مسئولين فقط گوش بوده ايم
كرده اند اوضاعِ زائر را بيان
كنده از تن جامةِ خان و امير
از ستاد هم پشتيباني مي كند
از ستاد، خوشحال و راضي مي شود
وضعِ آنان هر زمان بهتر شده
رأسِ شان بعد از حسن، «آهنگران22»
خيمةِ كار تا  ثريا مي زنند
مَرْكَبْ خود را بتازند بي ريا
عاشقِ دل باختهِ كرب و بلا
مرحبا بر اتّحاد و كارشان
بهرِ زائر مي زنند همواره گام
از نجف تا خطّةِ شام مي زنم
در پيِ مقصود و آمال و هدف
سر به پايِ آستانش مي برم
گريه دارم در عزايِ فاطمه(س)
كرده ام با حضرتش بس گفتگو
گشته ام با كار زوارم عجين
صد گزارش داده ام با افتخار
بوده از برنامه هايِ اين حقير
پاسخي دادم به بعضي نكته ها
جمعِ يارانِ ستاد حاضر شدم
آن عزيزانِ خَدوم و نازنين
تا چه باشد بارِ ديگر سر گذشت
بر مزارِ آن دو نورِ عالمين
اختري در آسمان ها و زمين
در قنوتم بُرده ام دستِ نياز
تا بگيرم از امامين توشه اي
اندكي پيشش عبادت كرده ام
پرسشي دارم زنقل و از سَكَن
همرهِ ياران كه باشند روبرو
«منذريه» مَدْخَل و راهِ عبور
كارِ شمسا بينِ راه سنجيده ايم
بهرِ برگشت، پايِ ديگر كرده قرض
ميزباني كرده و مهمان شديم
او مديرِ حجِ كرمانشاه بود
لاله هايِ شهرِ خود بو كرده است
يك بسيجي خصلت و آزاد بود
رفتنِ تهرانِ ما را ساده كرد
سويِ مرزهايِ فراوان رفته اي
خاطراتِ مرز را بِنْوشته اي
خدمتِ زائر نمايي روز و شب
بعد از اين تا آخرِ عمرت بنال
چون كه باشد اين سفرها مُستدام

ناصر صبا

4/2/1390 لغايت 7/2/1390 عراق

ملاحظات:

1- معاون استاندار ايلام

2- مدير عامل شركت شمسا

3- نماينده شمسا در مرز مهران

4- به ضرورت شعري «ع» حذف شده است

5- معاون حج و زيارت ايلام

6- حسين كرمانشاهاني از همكاران شركت شمسا

7- مهندس ابوالفضل محمدي

8- منظور گذرنامه است

9- مشاور شركت شمسا در امور انفورماتيك

10-فرماندار مهران

11-عميد عاطف معاون مرز زرباطيه عراق

12-مقدم احمد مسئول گذرنامه مرز زرباطيه عراق

13-رائد كريم مسئول استخبارات مرز زرباطيه عراق

14-منظور زائران آزاد است

15-منظور مرز زرباطيه است

16-رياست محترم سازمان حج و زيارت

17-منظور مرز است

18-«ه» غير ملفوظ است

19-رئيس دفتر نمايندگي سازمالن در عراق

20-نماينده بعثه مقام معظم رهبري در عراق

21-منظور حجه الاسلام و المسلمين حاج آقا قاضي عسكر نماينده محترم ولي فقيه در حوزه حج و زيارت است

22-نماينده شمسا در عراق

23-منظور بعد از نماز ظهر و عصر است

24-معاون ستاد شمسا در كاظمين

25-عميد غفور مسئول مرز منذريه عراق

.