« برکات عتبات در دهه فجر »

چاپ

 

 

 

دهة فجر است و ما با اشتیاق
ماهِ بهمن در بهارِ انقلاب
می نشینیم با جناب «اوحدی»
حاضر است در جمعِ یاران «باقری»
بعثه و شمسا و حج در یک صفند
چون بگیرند یکدیگر را در بغل
اوحدی با « قاضی عسکر» همصداست
اوحدی ایثارگر و آزاده است
قاضی عسگر بویِ رهبر می دهد
اجتماع در شهرِ مشهد شد به پا
تیمِ «مسعود» با تمامیِ تلاش
هر که گردد با «مجّرد» آشنا
بارِ دیگر فرصتی بار آمده
در جوارِ حضرتِ «موسی الرضا(ع)»
در حرم در نزدِ مولامان «رضا(ع)»
گفته ایم : ای ضامنِ آهویِ ما
در شبستانِ تو مهمان آمده
هئیتی از « حّجِ استان هایِ» ما
آمدیم در سایه سارِ آفتاب
ما که خادم بهرِ زوار گشته ایم
هر کجا بر دوشمان  باری نشست
در رهِ مولا تحمّل کرده ایم
تا که زائر با کراماتِ شما
جانِ شمسا با «حُسینت» خو گرفت
زائرانِ کربلا را یار باش
کاظمین بابایِ مظلومِ شماست
سامرا دارد نشان عسگری(ع)
زائران خسته را یاری نما
ای امام ، گر چه نباشم من قوی
این همایش را روایت می کنم
در کنارِ مرقدِ ثامن حُجج
«اوحدی» اینجا سخنرانی کند
این رئیس از‌ آخرین اخبار گفت
از برایِ حاضرین دُرّ سُفته است
چون که باشد آدمِ اهلِ نظر
« باقری» آن معاونِ بین الملل
وی سفیر بود و معاونِ وزیر
مدتی کارش دمشق و ترکیه
ریز بین و تیز بین و نکته سنج
از جنابِ قاضی عسکر یاد کرد
می دهد «خدرنژاد» دادِ سخن
چون بُوَد آزاده و مردِ ثمین
حوزهِ کارش مدینه تا نجف
بعدِ خود هم «محسنش» را زد صدا
« محسنِ نظافتی» ، این یارِ ما
او خبیر است و علیم و تیز هوش
بهرِ او شرط بقا در خدمت است
«مصطفایِ قاسمی» هم از عراق
هر دو تن باشند مدبّر در امور
«رضوی» در این سفر آقایِ ماست
کارِ خود از روی یک رنگی کند
سّید است و سّیدِ والامقام
گر زمین باشدو یا در آسمان
او شعارش به نظام است و کتاب
مشکلاتِ شرکتش را وانمود
نوبتِ بحث هایِ آزاد می رسد
مجمعِ عام آمدند از هر طرف
چهار محال و بویر احمد تا شمال
از گلستان تا به سمنان و جنوب
همدان با بندر عباس آمده
اصفهان تا شهر اهواز تا به قم
آمدند از شهر تهران و کرج
رشت و قزوین ، شهرِ کرمان و اراک
آذری هایِ غیور و کرد و لر
مرکز بوشهر و ایلام هر کدام
اردبیل تا خّطة سیستان زمین
یزد و کاشان می دهند عطر گلاب
گرچه می بینم کران تا بی کران
چون ندارد «رجبی» هیچ ادعا
دو خراسان از شمال و از جنوب
و خراسان بزرگ رضوی
این عزیزان از تمام کشورند
با حسینِ بنِ علی(ع) خو کرده اند
پرسش و پاسخ در اینجا برقرار
پرس و جوی هر یک از یارانِ ما
گفتگو بین تو و من می شود
هر یک از تیمِ مدیران حرف داشت
هر مدیری در نشست بلبل شده
دستِ همکاری و یاری داده اند
صحبتی از ماضی و از حال شد
این «صبا» هم رفته است در گوشه ای
او نشانی از رشادت می دهد
می نویسد گفتة شمسائیان
چون « خدر» هم دست یاری داده است
گفتگو هایِ فراوان کرده است
وقتِ صبحِ ما به پایان می رسد
مرقدِ مولای مان بوئیده ایم
می نشینیم در صف راز و نیاز
در نمازِ ظهر و عصرِمان همه
آنچه در دل بود ظاهر کرده ایم
نوبت برنامة عصر می شود
حضرتِ «مظلومیِ» اهلِ ولا
بحثِ فرهنگی کشاند رویِ میز
او که یک فرد امین و داور است
می رسد از بعثه یک مردِ «رشید»
چون که او در کار ما هم ناظر است
حاضر است یک گُل ز باغِ سرمدی
«زاهدی» چون زاهد است و متقی
او نمی گوید سخن امّا به گوش
تا نگردد بارِ حج و عمره کج
اجتماعِ مستقل بر پا شده
«پارسایی» ، «احمدیان» ، «مسگری»
قیمت ایامِ پیک و وقتِ خاص
قیمتِ نقل از مبادی تا حدود
بحثِ دستمزدِ عوامل هم چنین
این مباحث بحثِ داغ لُجنه هاست
هیئت فرهیختة شمسائیان
مشکلاتِ زائرانِ کربلا
هریک از یارانِ خوب و با گذشت
جاده های گفتگوِ هموار بود
ای « صبا » هر چه فداکاری کنی
با زبانِ شعر عادت کرده ای
می درخشد شعرِ تو چون آفتاب
گفتگو ها را چو مکتوب می کنی
اجر کارت را دهد «موسی الرضا(ع)»

می رویم در محفلِ مهر و  وفاق
در کفِ زائر بپاشانیم گلاب
فرصتِ عطر و گُلاب سرمدی
سویِ بعثه از نهادِ رهبری
بهرِ زائر جمله در تاب و تبند
بهره گیرند زائران از این عمل
گرچه کارِ هر یکی از هم جداست
صاحبِ یک ایده هایِ تازه است
بویِ یک عشقِ دلاور می دهد
از برایِ زائرانِ کربلا
بهرِ مهمانان شدند آماده باش
می شود با «یایِ» نسبت هم نوا
بویِ عطرِ دیدنِ یار آمده
حجِ دیگر آوریم اینجا بجا
بُرده ایم تا آسمان دستِ دعا
ای گُلِ پاکیزه و دلجویِ ما
هیاتِ « شمسایِ ایران» آمده
تا کنند عرض ارادت با شما
تا بگیریم از گُلِ رویت گُلاب
بهرِ آنان یار و غمخوار گشته ایم
هر کجا در پایِ ما خاری نشست
خارها را مثلِ یک گُل کرده ایم
پا گذارد در حریمِ کبریا
کشتیِ ما با علی (ع) پهلو گرفت
در نجف با زائران غمخوار باش
در کنارش ابنِ معصومِ شماست
هادی (ع) ما هم نشان دیگری
پِرچم حق را نگهداری نما
پا گذارم جایِ پایِ مولوی!
گفتگو ها را حکایت می کنم
گشته بر پا محفلِ شمسا و حج
کارِ زائر را نگهبانی کند
در حقیقت بهر ِما اسرار گفت
او ز اهداف نشتش گفته است
می دهد «امید زائر» را خبر
کــار او در بـعـثـه بـاشـد بی خلل
در تعهد وصفِ او شد بی نظیر
می شناسد کارِ ما دستِ کیه؟
واقف است بر هر تلاش و درد و رنج
قلبِ ما را با بیانش شاد کرد
می شود او بلبلِ این انجمن
بهرِ زائر می شود حَبْلُ الْمتین
می بَرد ما را به مصداقِ هدف
تا بگوید از امورِ کربلا
می کند برسینِ برنامه نگاه
در تمامِ لحظه ها باشد به گوش
خدمتِ زائر برایش نعمت است
با «محّرم» آمدند بِا لاْتفاق
در مدیریت حکیم اند و صبور
او مدیرِ شرکتِ شمسایِ ماست
بعثه و با حج هماهنگی کند
دارد او در کارِ زائر اهتمام
می شود خدمتگزارِ زائران
آنچه انجام می دهد رویِ حساب
بهرِ حضار یک به یک انشاء نمود
و سوُالات مثلِ یک باد می رسد!
شرق و غرب از خّطة فضل و شرف
فارس و بوشهر، خّطة علم و کمال
آمدند دراین نشست مردانِ خوب
بینِ گوهر بویِ الماس آمده
جمع گشتند جمله یارانِ خدوم
حاضرند در مجلسِ شمسا و حج
می شوند از بهرِ زائر سینه چاک
بهرِ شمسا گشته اند تندیسِ نور
بهر زائر کرده اند اینجا قیام
آمدند مردان خوش فکر و متین
مثلِ کرمانشاه و زنجان بویِ ناب
من ندیدم عضوی از مازندران
رفته عمره تا کند بر ما دعا
می کنند اینجا صدا مانند توپ
میزبان شد بر گروهِ معنوی
هر یکی در کار خود داناترند
دسته گُل در باغِ جان بو کرده اند
با کمالِ افتخار و اقتدار
رونقی شد بر سر و سامان ما
زین سفر هر چیز روشن می شود
مشکلاتِ زائران را می نگاشت
شبنمی بر شاخه هایِ گل شده
پیشنهاد خوب و کاری داده اند
کارِ زائر هم بسی دنبال شد
تا نماید فکرت و اندیشه ای
چهر اش بویِ شهادت می دهد!
این گرامی خادمانِ بی نشان
رهنمود خوب و کاری داده است
درد را در خانه درمان کرده است
پایِ ما در وادیِ جان می رسد
مثلُ گل در یک چمن روئیده ایم
دست مان بر آسمان باشد دراز
یاد کردیم از حسینِ فاطمه(س)
صد دعا بر جان زائر کرده ایم
گرچه وصف ما بسی قصر می شود
می کند با ما سخن ها بر ملا
از برای جمع حضار عزیز
«یارِ فرهنگیِ» قاضی عسکر است
می دهد بار دیگر بر ما امید
در نشستِ عصرِ ما هم حاضر است
او «حمید» است در کنارِ اوحدی
می دهد بر مجلس ما رونقی
در حراست می دهد ما را سروش
حجی ها هم می روند دنبال حج
سه کمیته قسمتِ شمسا شده
بر کمیته می دهند بال و پری
بایدش تنظیم شود از بهرِ ناس
بهرِ استان ها ضرر باشد ، نه سود!
اختلاف از آسمان است تا زمین!
زین سبب تویِ کمیته بحثِ ماست
طرح نویی کرده اند آنجا بیان
می شود در جمعِ یاران بر ملا
حرفِ دل را گفته اند در این نشست
هر کمیته خود بسی پُر بار بود
حُرمتِ زائر نگهداری کنی
آنچه می بینی روایت کرده ای
ماهِ بهمن در بهارِ انقلاب
کارِ زائر را بسی خوب می کنی
شافعِ تو می شود روز جزا

ناصر صبا

14/11/92

مشهد مقدس