« عظمت اربعین حسینی (ع) »

چاپ

« عظمت اربعین حسینی (ع) »

توفیق رفیق شد و سعادت یار تا در روز دوشنبه دوم دی ماه 92 مصادف با روز اربعین حسینی (ع) به نجف اشرف مشرف و سپس عازم کربلای معلی شوم تا ضمن انجام وظیفه خدمت گزاری برای زائران ،

 

صحنة زیبای عاشقان حسینی (ع) را در یکصد بیت به نظم در آورم و به دست تاریخ بسپارم تا هم آیندگان بخوانند و هم ره توشه ای برای آخرت این حقیر باشد .

 

دوّمِ دی ماه ، روزِ اربعین
کاروان از یک طرف از شهرِ شام
مقصدِ هر قافله کرب و بلاست
اوّلین زائر به روزِ اربعین
مردِ نابینا که جابر نامِ او
می دهد او بر امام خود سلام
گفت :‌حق داری ندادی هیچ ندا
می رسد زینب(س) زِ رَه با شور و شین
قهرمان کربلا دُختِ علی(ع)
عقده های سینه اش را وا نمود
« آمدم با قافله از شهرِ شام
گر بپرسی از رقیه(س) خُردسال
تو مخواه از من چه آمد بر سرش
مثلِ زهرا(س) صورتش نیلی شده
دیده بود تا در میان طشت سرت
گشته است اندر خرابه جایِ او
در دمشق بر او و بر ما شد جفا
از اذیت ها و از ظُلم یزید
شامیان خون به دلِ ما کرده اند
بر من و بر قافله سنگ می زدند
پایِ سجّادِ(ع) تو در زنجیر شد
قصّة اَلشّام ، اَلشّامش حسین!
این سخن گویم برایت وَالسّلام
الغرض در بیستم ماه صفر
با جناب «نجفی» رفتیم نجف
چون «زمانی» یک رفیقِ با صفاست
فرصتی شد تا که گردیم همسفر
مشکلِ شرکت فقط ارزی بُوَد
لیست قرض ها را کتابت می کنم
هم دعا بر «سیف» و بر یارانِ او
در کنارِ مرقدِ یعسوبِ دین
التفاتی هم به رهبر کرده ایم
از رئیسِ حج جنابِ «اوحدی»
سیّدی از دودمانِ «رضوی»
در حرم یادِ عزیزان کرده ایم
دفترِ اندیشه را وا می کنم
قبرِ مسلم آن سفیر کربلا
یک زیارت قبرِ هانی کرده ایم
وقت ما ضیق است و فرصت بس قلیل
رفته ایم در کربلا پیشِ امام
خاطراتی را چو دیدم اربعین
صحنه هایی را نمایم بر مَلا
« جاده ها در جاده ها با صد نوا
دیده ایم طوفان دریایِ عراق
سر برهنه ،‌ پا برهنه با شتاب
در خیابان ها جمعیت موج داشت
شیعیانِ عاشقِ اهلِ وَلا
من نمی دانم چه عشقی در دل است
خیمه ها در خیمه ها بر پا شده
بین راه ها مردمِ اهلِ یقین
در پذیرایی میانِ موکبات
موکبِ عباس(ع) یا اُمّ البنین(س)
دست به سینه می شوند لیل و نهار
در دلِ شب هم پذیرایی کنند
آن یکی در موکبش نان می دهد
وان دگر با خواهش و با التماس
کفش هایِ پاره را می دوختند
کفش را با واکس ارزش می دهند
دیده ام صد آبله در هر کجا
نزد خود دارو مهیا کرده اند
عاشقی در موکبی با یک سُرنگ
چِرکِ پاها در درون شیشه ای
تاوِل پا را به جان ها می خَرند
دیدنِ این صحنه ها باشد عجب
این همه زائر فدایت می شوند
نامشان در دفترت باقی شود
دیده ایم ما موکب اهلِ شباب
هر قبیله یا عشیره در مسیر
نیمه شب ها زائران را جا دهند
صبح زود هم میزبانان ،‌ با وقار
دارد آقا صد هزاران مُشتری
پیر و کودک ، نوجوانان امین
همچنان بر سینه و سر می زنند
زائران قربانِ آقا می شوند
عاشقانْ دلباخته اند و مستِ مست
دیده بودم کودکانِ شیرخوار
بین راه کالسکه چرخش می شکست
عده ای تعمیر کردند چرخشان
کاروانِ مادرانِ با حجاب
عشق را این گونه باور می کنند
دیده ام گوسفند قربانی عجیب
گردنش ریسمان و افساری نبود
مثلِ مردم رنج راه را می کشید
این زبانْ بسته به روزِ اربعین
محشری دیدم پُر از قالوا بَلی
پرچم سبز و سیاه در دستِ شان
دست ها بر سینه و سر می زدند
بر زبان و بر دو لب هایِ همه
خویشتن را بینشان جا می کنم
نوزده میلیون زخیلِ عاشقان
سیستانی آیتِ پاکِ خدا
گفته او بر عاشقانِ اهلِ دین
گر نمی شد صادر این فتوایِ ناب
در میان این همه سیلِ عظیم
این حقیر با دیده ها و خاطرات
سرعتِ ما در حقیقت مثلِ باد
مانده ایم چند ساعتی در کاظمین
بعد از آن هم رفته ایم سویِ مطار
عاقبت چون سویِ تهران آمدم
هر چه داریم از حسین(ع) است و رسول(ص)

سینه ام شد مثلِ کوهِ آتشین
ما و دوستان از فرودگاهِ امام
در حرم پیشِ حسینِ(ع) سر جداست
پیر مردی بود از انصارِ دین
با حسینش می نماید گفتگو
نَشنَود او پاسخی را از امام !
چون که سر باشد از این پیکر جدا!!
با اسیران آمده نزدِ حسین(ع)
با برادر می کند دردِ دلی
راز خود را این چنین افشاء نمود :
بر تو و عباس(ع) تو دارم سلام
بهتر آن باشد نپرسی این سؤال
بر سرِ آن دخترِ مَه پیکرش
نیلگون با ضربتِ سیلی شده
جان به رب تسلیم کرده دخترت !
دیده ام صد آبله در پایِ او
می کشیدند پا برهنه هر کجا !
ناگهان شد جمله موهایم سپید!
چادر از زن هایِ ما وا کرده اند
صورت پوشیده را چنگ می زدند
قسمتِ ما نالة شیگیر شد
خون به جایِ اشک می ریزد دو عین !
از مصیبت ها شده عمرم تمام »
می نویسم شرحِ حالِ این سفر:
رفته ایم تا عُمقِ دریایِ صدف
با «منیری» در سفر همراهِ ماست
میکند بر مشکلِ شمسا نظر
کارِ ما در کاروان قَرضی بود!!
بهرِ دوستان هم شفاعت می کنم
بر وزیرِ نفت و همکاران او
یاد کردیم از تمامِ مؤمنین
صد دعا بر قاضی عسکر کرده ایم
گفته ایم با ذوالجلالِ سرمدی
یک مدیرِ صاحبِ نام و قوی
یادی از هیأت مدیران کرده ایم
بعد از آن در کوفه مأوا می کنم
رفته و آموختیم درسِ وفا
یادی از دنیایِ فانی کرده ایم
کربلا عشق است و مولا بی بدیل
داده ایم بر او و عباسش سلام
می نویسم از برایِ اهل دین
بینِ مردم از نجف تا کربلا
می روند این عاشقان تا کربلا
در هجومِ زائرِ پُر اشتیاق
مثل موجِ سرکشی بر رویِ آب
چون سفینه در فضا هم اوج داشت
می روند پایِ پیاده کربلا
هر قدم یک موکب و یک منزل است !!
زائران در داخل آن جا شده
دستِ خود بالا زده تا آستین
می دهند بر عاشقان آبِ نبات
می پذیرند زائران در هر سنین
صلواتی می دهند شام و ناهار
با کمال احترام راهی کنند
چای و ماهی ، ‌مرغ بریان می دهد
می پذیرد راهیانِ عام و خاص
هر یک از داغِ حسین(ع) می سوختند
پایِ خسته را نوازش می دهند
پایِ مردم از مسیرِ کربلا
زخم پاها را مداوا کرده اند
می کشیده آبِ پا را بی درنگ
می شود خود مَظهر اندیشه ای
بَهرِ نخلی در بیابان می برند !
یا حسین(ع) ! ای زادة میرِ عرب
خاکِ پایِ ذوالجناح یَت می شوند
با شما هر تیره مهتابی شود
نانِ شامْ گرم است و داغش با کباب
می شود با زائران یار و نصیر
در میان خانه ها مأوا دهند
زائران را آورند جایِ قرار
در میان ناتوان و ویلچری
این عزاداران خاصِّ اربعین
با گلاب ، عطرِ مُعطّر می زنند
بهرِ مولا بی سر و پا می شوند
طفلِ شش ماهِ بغل یا رویِ دست
در صف کالسکه ها مثلِ قطار
بچه بر رویِ زمین هم می نشست
می نشاندند کودکان بر فرقشان
آمدند تا کربلا بهرِ ثواب
ساک و بار خویش بر سر می کنند
مثل آدم با نگاه هایِ نَجیب
در میانِ زائران ره می گشود!!
در پی صاحب کماکان می دوید !
می شود قربانی این زائرین
فرسخی از مرزها تا کربلا
کرده است عشقِ حسینی مستِ شان
خانه یِ مولایشان در می زدند
ذکر زیبایِ حسینِ فاطمه(ع)
صحنة زیبا تماشا می کنم
در نمی گُنجد به آمارِ جهان !
می دهد فتوا برایِ کربلا
نیست واجب تا بمانید اربعین
کربلا پیدا نمی شد جایِ خواب!!
شکر می گویم خداوندِ کریم
می برد ره توشه ای بهرِ مَمات
رفته ایم در کاظمین پیشِ جواد(ع)
در مزارِ آن دو نورِ نیّرین
گشته ایم در یک هواپیما سوار
دفترِ شمسا شتابان آمدم
بار الها از صبا فرما قبول

 

 

 

نـاصر صبـا – عراق (نجف ،‌کربلا ،کاظمین)

2/10/92 لغایت 3/10/92